خاطرات خنده دار 4

ساخت وبلاگ

امکانات وب

-->-->-->مرجع کد آهنگ

آمار

آنلاین :
بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته گذشته :
بازدید ماه گذشته :
بازدید سال گذشته :
کل بازدید :
تعداد کل مطالب : 491
تعداد کل نظرات : 267

انتخاب بهترين وبلاگ ماه
پربازدید ترین ها
-->-->-->

خسته و کوفته اومدم خونه داداشم رو در پذیرایی یادداشت گذاشته یه نوشته گذاشتم تو اتاقت برو بردار…
رفتم تو اتاق دیدم نوشته سرت کلاه گذاشتم یادداشت اصلی پشت همون برگه ایه که رو در بود…
رفتم یادداشت رو درو کندم پشتش نوشته یه یادداشت تو یخچاله زیر ظرف میوه ها…
منم حرصم گرفت بدون توجه به یادداشت یه نیمرو درست کردم و خوردم…بعد ناهار یادداشت زیر ظرف میوه رو خوندم دیدم نوشته ما رفتیم خونه خاله اما مامانم برات پیتزا که دوست داری درست کرده گذاشته تو فر…اما اگه نیمرو خوردی دیگه پرخوری نکن بذار اومدم باهم میخوریم…
خداوکیلی من سرم رو کجا بکوبم با این فک و فامیل؟

چند وقته یه سوالی برام پیش اومده
چرا تو کارت ماشین بابام نوشته ظرفیت چهار نفر ولی 3 تا کمربند ایمنی تو صندلی عقب گذاشتن؟ ممنون میشم اگه یه دیوار بهم بدین.نمی خام سرمو بکوبم توش میخام باهاش ماشینو خورد کنم
تا حالا دقت کردین

امـــــروز امتحان ریاضــــی داشتیم (میان ترم)
نشـــستیم سر جلـــسه ،
منم هیچی نخونده بودم و اســـترس داشتم
برگه هــــا رو دادند و شروع به نوشــــتن کردم …
چند دقیقه بعــــد بغل دســــتیم برگه حضور و غیاب امتحان رو داد بهـــــــم
دیـــــدم خودش اســـمش رو نوشــــته و یه شماره که اولــــش 911 بــود
منم اســــــم و شــــمارمو ایرانسلمو نوشـــــتم و دادم به دختر بغل دستیم
اونم هــــم نوشت و دوباره برگــــه رو برگردوند و گفت : اوســــکل ، شماره دانشجوییت رو بنویس نه شماره موبایلت رو :) ))
مارو میگی :|
اون :؟
کارت دانشجویی :|
ایرانسل :|

بـه مامانم میگم : یه سوال کنم راستشو میگی ؟
میگه آره
گفتم : منو از پرورشگاه آوردین یا سر خیابون پیدا کردین؟
میگه : خفه شو جز جیگر گرفته! الهی زیر گِـل بری راحت شم از دستت! الهی سرب داغ بریزن تو حلقت دیگه از این حرقا نزنی
من :|
ماهی ها :( (((((((
سازمان حمایت از آبزیان :( (((((((
یونیسف :) ))))))
من که میدونم منو از تو جوب پیدا کردن بقران انقدر بهم برخورد که میخوام
برم خواننده شم فعلنم دنبال اسپانسر واسه اهنگام میگردم :| :|:|

بچه که بودم ازین پفک ۱۰ تومنیای کوچیک اومده بود خیلی هم خوشمره بودن . اون موقع روزی ۵۰ تومن جیره ام بود
یه مغازه نزدیک خونمون بود . که آشنای بابام بود . یه روز رفتم مغازه اش گفتم عمو ۴تا پفک ۱۰تومنی بده . خلاصه ۱۰ تومن از پولم موند . منم جو گیر شدم گفتم عمو این ۱۰ تومنو بنداز تو اون صندوق آبیه ( صندوق صدقه )
رفت تا ۲ روز بعدش . بدجور هوس پفک کرده بودم.
مامانمم خونه نبود.
رفتم مغازه . گفتم عمو یه پفک ۱۰ تومنی بده .
بهم گفت ۱۰ تومن میشه
منم گفتم عمو یه ۱۰ تومنی اون روز دادم گذاشتی تو اون صندوق آبیه . این عوض اون !

اعتراف میکنم بچه که بودم . جو گیر بودم نماز بخونم . بعد چادر گل منگولیمو میذاشتم مهرم میذاشتم رو به قبله وا میستادم شروع میکردم به نماز خوندن . اما جای سوره ها شعر کلاه قرمزیو می خوندم . >> آقای راننده ، آقای راننده ، یالا بزن توو دنده . . . !

یه بار رفته بودم کافی نت خواستم به صاحب مغازه بگم کارم تموم شده !
حواسم نبود یهو داد زدم آقا من پیاده میشم !
بعده چند لحظه کل کافی نت رفت رو هوا . . .
منم اومدم پول و بدم از خجالت در برم که طرف گفت : داداش دلمونو شاد کردی نمیخواد پول بدی

سکوت عشق...
ما را در سایت سکوت عشق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مبینا angel9196 بازدید : 691 تاريخ : 28 آبان 1392 ساعت: 18:1

لینک دوستان

خبرنامه